loading...
متفرقه
محمد حسین درخشنده بازدید : 10 سه شنبه 07 آبان 1392 نظرات (0)
متن و ترجمه خطبه همام نهج البلاغه ـ خطبه متقین
 روایت شده: یکی از یاران امیرالمومنین علیه السلام که او را همام می گفتند و مردی عابد بود به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانکه گویی آنان را می بینم برای من وصف کن. امام در پاسخ او درنگ کرد، سپس فرمود: ای همام، تقوای الهی پیشه کن و کار نیک انجام بده، زیرا خداوند با اهل تقوا و اهل کار نیک است. همام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبر - که درود خدا بر او و آلش باد – درود فرستاد و سپس فرمود:

 بسم الله الرحمن الرحیم
 متن اصلی و ترجمة خطبه متقین
 (معروف به خطبه همام)

 وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَیْهِ السّلامُ
 از خطبه هاى آن حضرت است

 رُوِىَ اَنَّ صاحِباً لاَِمیرِالْمُوْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ یُقالُ لَهُ هَمّامٌ، کانَ رَجُلاً عابِداً،
 روایت شده: یکى از یاران امیرالمؤمنین علیه السّلام که او را همّام مى گفتند و مردى عابد بود

 فَقالَ لَهُ: یا اَمیرَ الْمُوْمِنینَ صِفْ لِىَ الْمُتَّقینَ حَتّى کَاَنّى اَنْظُرُ اِلَیْهِمْ. فَتَثاقَلَ عَلَیْهِ السَّلامُ
 به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانکه گویى آنان را مى بینم براى من وصف کن. امام در پاسخ

 عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: یا هَمّامُ: اِتَّقِ اللّهَ وَ اَحْسِنْ فـَ «اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا
 او درنگ کرد، سپس فرمود: اى همّام، تقواى الهى پیشه کن و کار نیک انجام ده، زیرا خداوند با اهل تقوا

 وَالَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ یَقْنَعْ هَمّامٌ بِهذَا الْقَوْلِ حَتّى عَزَمَ عَلَیْهِ. فَحَمِدَ اللّهَ
 و اهل کار نیک است. همّام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاس

 وَ اَثْنى عَلَیْهِ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ثُمَّ قالَ:[
 و ثنا گفت و بر پیامبر ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ درود فرستاد و سپس فرمود:

 اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى خَلَقَ الْخَلْقَ حینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّاً
 اما بعد، خداوند پاک و برتر مخلوقات را آفرید در حالى که از اطاعتشان

 عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاتَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصاهُ،
 بى نیاز، و از گناهشان ایمن بود، زیرا عصیان عاصیان به او زیان نمى رساند،

 وَ لاتَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ اَطاعَهُ. فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعایِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ
 و طاعت مطیعان او را سود نمى دهد. پس روزى آنان را در میانشان تقسیم کرد، و هر کس را در دنیا

 الدُّنْیا مَواضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فیها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ
 در جایى که سزاوار بود قرار داد. پرهیزکاران در این دنیا اهل فضائلند، گفتارشان

 الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِْقْتِصادُ، وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ. غَضُّوا
 صواب، پوشاکشان اقتصادى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه

 اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ، وَ وَقَفُوا اَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النّافِعِ
 خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده، و گوشهاى خود را وقف دانش بامنفعت

 لَهُمْ. نُزِّلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ کَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ، وَ لَوْلاَ
 نموده اند. آنان را در بلا و سختى و آسایش و راحت حالتى یکسان است، و اگر

 الاَْجَلُ الَّذى کَتَبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ
 خداوند براى اقامتشان در دنیا زمان معینى را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب

 طَرْفَةَ عَیْن، شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ.
 به انـدازه چشـم به هم زدنى روحشـان در بدنشان قـرار نمى گرفت.

 عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ. فَهُمْ
 خداوند در باطنشان بزرگ، و غیر او در دیدگانشان کوچک است. آنان

 وَالْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فیها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَالنّارُ کَمَنْ قَدْ رَآها
 با بهشت چنانند که گویى آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند که گویى

 فَهُمْ فیها مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ،
 آن را مشاهده نموده و در آن معذبند. دلهایشان محزون، همگان از آزارشان در امان،

 وَاَجْسادُهُمْ نَحیفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَةٌ، وَ اَنْفُسُهُمْ عَفیفَةٌ. صَبَرُوا
 بدنهایشان لاغر، نیازهایشان سبک، و نفوسشان با عفّت است. روزى چند را در راه حق صبر کردند

 اَیّاماً قَصیرَةً اَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَویلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ یَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ.
 که براى آنان راحتى جاوید به دنبال آورد، این است تجارتى سودآور که خداوند براى آنان مهیّا نمود.

 اَرادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُریدُوها، وَ اَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اَنْفُسَهُمْ مِنْها.
 دنیا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند، به اسارتشان کشید و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد کردند.

 اَمَّا اللَّیْلُ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالینَ لاَِجْزاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهُ تَرْتیلاً،
 به هنگام شب براى عبادت برپایند، در حالى که اجزاى قرآن را شمرده و سنجیده تلاوت کنند،

 یُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ، وَ یَسْتَثیرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ. فَاِذا مَرُّوا بِآیَة فیها
 خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته، و داروى دردشان را از آن برگیرند. و چون به آیه اى

 تَشْویقٌ رَکَنُوا اِلَیْها طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَیْها شَوْقاً، وَ ظَنُّوا
 بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع کنند، و روحشان از روى شوق به آن خیره گردد، و گمان

 اَنَّها نُصْبَ اَعْیُنِهِمْ. وَ اِذا مَرُّوا بِآیَة فیها تَخْویفٌ اَصْغَوْا اِلَیْها
 برند که مورد بشارت در برابر آنهاست. و چون به آیه اى بگذرند که در آن بیم داده شده

 مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهیقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ.
 گوش دل به آن دهند، و گمان برند شیون و فریاد عذاب بیخ گوش آنان است.
 فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ
 قامت به رکوع خم کرده اند، به وقت سجده پیشانى و دست و زانو و انگشتان پا

 وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، یَطْلُبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فِکاکِ رِقابِهِمْ. وَ اَمَّا
 بر زمین مى گذارند، و از خداوند آزادى خود را از عذاب مى طلبند، اما به هنگام

 النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِیاءُ. قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداح ِ،
 روز، بردباران و دانشمندان و نیکوکاران و پرهیزکارانند. بیم از حق جسمشان را چون تیرِ تراشیده لاغر کرده،

 یَنْظُرُ اِلَیْهِمُ النّاظِرُ فَیَحْسَبُهُمْ مَرْضى، وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض،
 مردم آنان را مى بینند به تصور اینکه بیمارند، ولى بیمار نیستند،

 وَ یَقُولُ: لَقَدْ خُولِطوا، وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظیمٌ.
 و مى گویند دیوانه اند، در حالى که امرى عظیم آنان را بدین حـال درآورده .

 لایَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَلیلَ، وَلایَسْتَکْثِرُونَ الْکَثیرَ. فَهُمْ
 به طاعت اندک خشنود نمى شوند، و طاعت زیاد را زیاد ندانند. بنابراین

 لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ. اِذا زُکِّىَ اَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ
 خود را به کوتاهى در بندگى متّهم کنند، و از عبادت خود در وحشتند. هرگاه یکى از آنان را تمجید کنند

 مِمّا یُقالُ لَهُ فَیَقُولُ: اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَیْرى، وَ رَبّى اَعْلَمُ بى مِنّى
 از آن تمجید بیم نموده و گوید: من از دیگران به خود آگاه ترم، و پروردگارم از خودم به من

 بِنَفْسى; اللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما یَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى اَفْضَلَ مِمّا
 داناتر است; خداوندا، مرا به آنچه درباره ام گویند مگیر، و از آنچه مى پندارند

 یَظُنُّـونَ، وَ اغْفِرْ لى ما لایَعْلَمُـونَ.
 بهتر گردان، و زشتى هایى را که از من خبر ندارند بر من ببخش.

 فَمِنْ عَلامَةِ اَحَدِهِمْ اَنَّکَ تَرى لَهُ قُوَّةً فى دین، وَ حَزْماً فى لین،
 از نشانه هاى دیگرشان آن است که هر کدام را داراى نیرومندى در دین، دوراندیشى با نرمى،

 وَ ایماناً فى یَقین، وَ حِرْصاً فى عِلْم، وَ عِلْماً فى حِلْم، وَ قَصْداً فى
 ایمان همراه با یقین، حرص در دانش ، علم با بردبارى ، میانه روى در

 غِنًى، وَ خُشُوعاً فى عِبادَة، وَ تَجَمُّلاً فى فاقَة، وَ صَبْراً فى شِدَّة،
 توانگرى، فروتنى در عبادت، آراستگى در تهیدستى، بردبارى در سختى،

 وَ طَلَباً فى حَلال، وَ نَشاطاً فى هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع . یَعْمَلُ
 جویایى حلال، نشاط در هدایت، و دورى از طمع بینى. در عین به جا آوردن

 الاَْعْمالَ الصّالِحَةَ وَ هُوَ عَلى وَجَل. یُمْسى وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ
 اعمال شایسته ترسان است. شب مى کند در اندیشه شکر، و روز مى کند

 وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ. یَبیتُ حَذِراً، وَ یُصْبِحُ فَرِحاً: حَذِراً لِما حُذِّرَ مِنَ
 در اندیشه ذکر. شب را به سر مى برد با خوف، و ر وز مى نماید دلشاد: خوف از غفلتى که او را از آن

 الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِما اَصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ. اِنِ اسْتَصْعَبَتْ
 برحذر داشته اند، و دلشاد از فضل و رحمت حق که به دست آورده. اگر نفس او را در آنچه

 عَلَیْهِ نَفْسُهُ فیما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِها سُؤْلَها فیما تُحِبُّ.
 بر او سنگین است از او پیروى نکند او نیز آنچه را که نفس به آن رغبت دارد به او نمى دهد.

 قُرَّةُ عَیْنِهِ فیما لایَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فیما لایَبْقى.
 روشنى چشمش در آن چیزى است که جاوید است، و بى رغبتى اش در آن است که فانى شدنى است.

 یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَراهُ قَریباً اَمَلُهُ، قَلیلاً زَلَلُهُ،
 بردبارى را با دانش، و گفتار را با عمل آمیخته مى کند. آرزویش کم و کوتاه، لغزشش اندک،


 خاشِعاً قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً اَکْلُهُ، سَهْلاً اَمْرُهُ، حَریزاً دینُهُ،
 دلش فروتن، نفسش قانع، خوراکش اندک، زندگیش آسان، دینش محفوظ،

 مَیِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً غَیْظُهُ. اَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَاْمُونٌ.
 شهوتش مرده، و خشمش فروخورده است. خیرش را متوقّع، و از شرّش در امانند.

 اِنْ کانَ فِى الْغافِلینَ کُتِبَ فِى الذّاکِرینَ، وَ اِنْ کانَ فِى الذّاکِرینَ
 اگر در میان غافلان باشد از ذاکرانش به حساب آرند، و اگر در میان ذاکران باشد

 لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغافِلینَ. یَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطى مَنْ حَرَمَهُ،
 در شمار غافلانش نیارند. از آن که بر او ستم کرده بگذرد، به آن که او را محروم نموده عطا کند،

 وَ یَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ. بَعیداً فُحْشُهُ، لَیِّناً قَوْلُهُ، غائِباً مُنْکَرُهُ،
 و با کسى که با او قطع رحم نموده صله رحم نماید. زبان دشنام ندارد، گفتارش نرم است، زشتیش پنهان،

 حاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَیْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ، فِى الزَّلازِلِ وَقُورٌ،
 و خوبیش آشکار است، نیکى اش روى آورده، و شرّش روى گردانده، در حوادث آرام،

 وَ فِى الْمَکارِهِ صَبُورٌ، وَ فِى الرَّخاءِ شَکُورٌ. لایَحیفُ عَلى مَنْ یُبْغِضُ،
 در ناخوشیها شکیبا، و در خوشیها شاکر است. بر دشمن ستم نمى کند،

 وَ لایَأْثَمُ فیمَنْ یُحِبُّ. یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اَنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ. لایُضیعُ
 و به خاطرمحبوبش مرتکب گناه نمى شود. پیش ازحاضر کردن شاهد، خود اقرار به حق مى نماید. امانت

 مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لایَنْسى ما ذُکِّرَ، وَ لایُنابِزُ بِالاَْلْقابِ،
 را تباه نمى کند، و آنچه را به یادش آرند به فراموشى نمى سپارد، احدى را با لقب زشت صدا نمى کند،

 وَ لایُضارُّ بِالْجارِ، وَ لایَشْمَتُ بِالْمَصائِبِ، وَ لایَدْخُلُ فِى الْباطِلِ،
 به همسایه زیان نمى زند، به بلاهایى که به سر مردم مى آید شادى نمى نماید، در باطل وارد نمى شود،

 وَ لایَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. اِنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ اِنْ ضَحِکَ
 و از حق خارج نمى گردد. اگر سکوت کند سکوتش غمگینش نکند، و اگر بخندد

 لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ، وَ اِنْ بُغِىَ عَلَیْهِ صَبَرَ حَتّى یَکُونَ اللّهُ هُوَ الَّذى یَنْتَقِمُ
 قهقهه نزند، چون به او ستم روا دارند صبر پیشه سازد تا خدا انتقامش را

 لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فى عَناء، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَة. اَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ،
 بگیرد. از خود در رنج است، و مردم از او در راحتند. در امر آخرت خود را به زحمت اندازد،

 وَ اَراحَ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَةٌ،
 و مردم را از جانب خود قرین آسایش کند. دوریش از آن که دورى مى کند محض زهد و پاک ماندن،

 وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لینٌ وَ رَحْمَةٌ، لَیْسَ تَباعُدُهُ بِکِبْر وَ عَظَمَة،
 و نزدیکى اش به آن که نزدیک مى شود به خاطر نرمىو رحمت است، دوریش از راه تکبّر و خودخواهى،

 وَ لا دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدیعَة.
 و نزدیکى اش از باب مکر و فریب نیست.

 ]قالَ: فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعْقَةً کانَتْ نَفْسُهُ فیها. فَقالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ:
 راوى گفت: چون سخن به اینجا رسید همّام فریادى برکشید و جان داد. حضرت فرمود:

 اَما وَاللّهِ لَقَدْ کُنْتُ اَخافُها عَلَیْهِ. ثُمَّ قالَ:[هکَذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ
 به خدا قسم از چنین پیشامدى بر او مى ترسیدم. سپس ادامه داد: اندرزهاى رسا

 الْبالِغَةُ بِاَهْلِها! فَقالَ لَهُ قائِلٌ: فَما بالُکَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ؟ فَقالَ عَلَیْهِ السّلامُ:
 با اهلش این گونه معامله مى کند! یکى از حاضران فضول به حضرت گفت: خودت چه حالى دارى؟ فرمود:

 وَیْحَکَ، اِنَّ لِکُلِّ اَجَل وَقْتاً لایَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لایَتَجاوَزُهُ.
 واى بر تو، هر اجلى را وقت معیّنى است که از آن نمى گذرد، و علّتى است که از آن تجاوز نمى کند.

 فَمَهْلاً، لاتَعُدْ لِمِثْلِها، فَاِنَّما نَفَثَ الشَّیْطانُ عَلى لِسانِکَ.
 بازایست و دیگر اینچنین مگوى که این سخنى بود که شیطان بر زبانت جارى ساخت.

 منبع : تبیان

 به جز عالم برزخ به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنم
بسم الله الرحمن الرحيم

متن اصلي و ترجمة خطبه متقين
(معروف به خطبه همام)

وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
رُوِىَ اَنَّ صاحِباً لاَِميرِالْمُوْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ يُقالُ لَهُ هَمّامٌ، كانَ رَجُلاً عابِداً،
روايت شده: يكى از ياران اميرالمؤمنين عليه السّلام كه او را همّام مى گفتند و مردى عابد بود

فَقالَ لَهُ: يا اَميرَ الْمُوْمِنينَ صِفْ لِىَ الْمُتَّقينَ حَتّى كَاَنّى اَنْظُرُ اِلَيْهِمْ. فَتَثاقَلَ عَلَيْهِ السَّلامُ
به حضرت عرضه داشت: اهل تقوا را چنانكه گويى آنان را مى بينم براى من وصف كن. امام در پاسخ
عَنْ جَوابِهِ ثُمَّ قالَ: يا هَمّامُ: اِتَّقِ اللّهَ وَ اَحْسِنْ فـَ «اِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا
او درنگ كرد، سپس فرمود: اى همّام، تقواى الهى پيشه كن و كار نيك انجام ده، زيرا خداوند با اهل تقوا
وَالَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَ». فَلَمْ يَقْنَعْ هَمّامٌ بِهذَا الْقَوْلِ حَتّى عَزَمَ عَلَيْهِ. فَحَمِدَ اللّهَ
و اهل كار نيك است. همّام به اين مقدار سخن قناعت نكرد و حضرت را قسم داد. حضرت خدا را سپاس
وَ اَثْنى عَلَيْهِ وَ صَلّى عَلَى النَّبِىِّ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ثُمَّ قالَ:[
و ثنا گفت و بر پيامبر ـ كه درود خدا بر او و آلش باد ـ درود فرستاد و سپس فرمود:
اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالى خَلَقَ الْخَلْقَ حينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً
اما بعد، خداوند پاك و برتر مخلوقات را آفريد در حالى كه از اطاعتشان


عَنْ طاعَتِهِمْ، آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لاَِنَّهُ لاتَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصاهُ،
بى نياز، و از گناهشان ايمن بود، زيرا عصيان عاصيان به او زيان نمى رساند،


وَ لاتَنْفَعُهُ طاعَةُ مَنْ اَطاعَهُ. فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعايِشَهُمْ، وَ وَضَعَهُمْ مِنَ
و طاعت مطيعان او را سود نمى دهد. پس روزى آنان را در ميانشان تقسيم كرد، و هر كس را در دنيا


الدُّنْيا مَواضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فيها هُمْ اَهْلُ الْفَضائِلِ، مَنْطِقُهُمُ
در جايى كه سزاوار بود قرار داد. پرهيزكاران در اين دنيا اهل فضائلند، گفتارشان


الصَّوابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِْقْتِصادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّواضُعُ. غَضُّوا
صواب، پوشاكشان اقتصادى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه


اَبْصارَهُمْ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفُوا اَسْماعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النّافِعِ
خدا بر آنان حرام كرده چشم پوشيده، و گوشهاى خود را وقف دانش بامنفعت


لَهُمْ. نُزِّلَتْ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِى الْبَلاءِ كَالَّتى نُزِّلَتْ فِى الرَّخاءِ، وَ لَوْلاَ
نموده اند. آنان را در بلا و سختى و آسايش و راحت حالتى يكسان است، و اگر


الاَْجَلُ الَّذى كَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اَرْواحُهُمْ فى اَجْسادِهِمْ
خداوند براى اقامتشان در دنيا زمان معينى را مقرر نكرده بود از شوق به ثواب و بيم از عذاب
طَرْفَةَ عَيْن، شَوْقاً اِلَى الثَّوابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقابِ.
به انـدازه چشـم به هم زدنى روحشـان در بدنشان قـرار نمى گرفت.


عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ. فَهُمْ
خداوند در باطنشان بزرگ، و غير او در ديدگانشان كوچك است. آنان


وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآها فَهُمْ فيها مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَالنّارُ كَمَنْ قَدْ رَآها
با بهشت چنانند كه گويى آن را ديده و در فضايش غرق نعمتند، و با عذاب جهنم چنانند كه گويى


فَهُمْ فيها مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ،
آن را مشاهده نموده و در آن معذبند. دلهايشان محزون، همگان از آزارشان در امان،


وَاَجْسادُهُمْ نَحيفَةٌ، وَ حاجاتُهُمْ خَفيفَةٌ، وَ اَنْفُسُهُمْ عَفيفَةٌ. صَبَرُوا
بدنهايشان لاغر، نيازهايشان سبك، و نفوسشان با عفّت است. روزى چند را در راه حق صبر كردند


اَيّاماً قَصيرَةً اَعْقَبَتْهُمْ راحَةً طَويلَةً، تِجارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَها لَهُمْ رَبُّهُمْ.
كه براى آنان راحتى جاويد به دنبال آورد، اين است تجارتى سودآور كه خداوند براى آنان مهيّا نمود.


اَرادَتْهُمُ الدُّنْيا فَلَمْ يُريدُوها، وَ اَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا اَنْفُسَهُمْ مِنْها.
دنيا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند، به اسارتشان كشيد و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد كردند.


اَمَّا اللَّيْلُ فَصافُّونَ اَقْدامَهُمْ تالينَ لاَِجْزاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهُ تَرْتيلاً،
به هنگام شب براى عبادت برپايند، در حالى كه اجزاى قرآن را شمرده و سنجيده تلاوت كنند،


يُحَزِّنُونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ، وَ يَسْتَثيرُونَ بِهِ دَواءَ دائِهِمْ. فَاِذا مَرُّوا بِآيَة فيها
خود را به آيات قرآن اندوهگين ساخته، و داروى دردشان را از آن برگيرند. و چون به آيه اى


تَشْويقٌ رَكَنُوا اِلَيْها طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَيْها شَوْقاً، وَ ظَنُّوا
بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع كنند، و روحشان از روى شوق به آن خيره گردد، و گمان


اَنَّها نُصْبَ اَعْيُنِهِمْ. وَ اِذا مَرُّوا بِآيَة فيها تَخْويفٌ اَصْغَوْا اِلَيْها
برند كه مورد بشارت در برابر آنهاست. و چون به آيه اى بگذرند كه در آن بيم داده شده
مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا اَنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهيقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ.
گوش دل به آن دهند، و گمان برند شيون و فرياد عذاب بيخ گوش آنان است.


فَهُمْ حانُونَ عَلى اَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ وَ اَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ
قامت به ركوع خم كرده اند، به وقت سجده پيشانى و دست و زانو و انگشتان پا

 وَ اَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، يَطْلُبُونَ اِلَى اللّهِ تَعالى فى فِكاكِ رِقابِهِمْ. وَ اَمَّا
بر زمين مى گذارند، و از خداوند آزادى خود را از عذاب مى طلبند، اما به هنگام

 النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِياءُ. قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداح ِ،
روز، بردباران و دانشمندان و نيكوكاران و پرهيزكارانند. بيم از حق جسمشان را چون تيرِ تراشيده لاغر كرده،

 يَنْظُرُ اِلَيْهِمُ النّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضى، وَ ما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَض،
مردم آنان را مى بينند به تصور اينكه بيمارند، ولى بيمار نيستند،

 وَ يَقُولُ: لَقَدْ خُولِطوا، وَ لَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظيمٌ.
و مى گويند ديوانه اند، در حالى كه امرى عظيم آنان را بدين حـال درآورده .

 لايَرْضَوْنَ مِنْ اَعْمالِهِمُ الْقَليلَ، وَلايَسْتَكْثِرُونَ الْكَثيرَ. فَهُمْ
به طاعت اندك خشنود نمى شوند، و طاعت زياد را زياد ندانند. بنابراين

 لاَِنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ اَعْمالِهِمْ مُشْفِقُونَ. اِذا زُكِّىَ اَحَدٌ مِنْهُمْ خافَ
خود را به كوتاهى در بندگى متّهم كنند، و از عبادت خود در وحشتند. هرگاه يكى از آنان را تمجيد كنند

 مِمّا يُقالُ لَهُ فَيَقُولُ: اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسى مِنْ غَيْرى، وَ رَبّى اَعْلَمُ بى مِنّى
از آن تمجيد بيم نموده و گويد: من از ديگران به خود آگاه ترم، و پروردگارم از خودم به من

 بِنَفْسى; اللّهُمَّ لاتُؤاخِذْنى بِما يَقُولُونَ، وَاجْعَلْنى اَفْضَلَ مِمّا
داناتر است; خداوندا، مرا به آنچه درباره ام گويند مگير، و از آنچه مى پندارند

 يَظُنُّـونَ، وَ اغْفِرْ لى ما لايَعْلَمُـونَ.
بهتر گردان، و زشتى هايى را كه از من خبر ندارند بر من ببخش.
فَمِنْ عَلامَةِ اَحَدِهِمْ اَنَّكَ تَرى لَهُ قُوَّةً فى دين، وَ حَزْماً فى لين،
از نشانه هاى ديگرشان آن است كه هر كدام را داراى نيرومندى در دين، دورانديشى با نرمى،

 وَ ايماناً فى يَقين، وَ حِرْصاً فى عِلْم، وَ عِلْماً فى حِلْم، وَ قَصْداً فى
ايمان همراه با يقين، حرص در دانش ، علم با بردبارى ، ميانه روى در

 غِنًى، وَ خُشُوعاً فى عِبادَة، وَ تَجَمُّلاً فى فاقَة، وَ صَبْراً فى شِدَّة،
توانگرى، فروتنى در عبادت، آراستگى در تهيدستى، بردبارى در سختى،

 وَ طَلَباً فى حَلال، وَ نَشاطاً فى هُدًى، وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع . يَعْمَلُ
جويايى حلال، نشاط در هدايت، و دورى از طمع بينى. در عين به جا آوردن

 الاَْعْمالَ الصّالِحَةَ وَ هُوَ عَلى وَجَل. يُمْسى وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ، وَ يُصْبِحُ
اعمال شايسته ترسان است. شب مى كند در انديشه شكر، و روز مى كند

 وَ هَمُّهُ الذِّكْرُ. يَبيتُ حَذِراً، وَ يُصْبِحُ فَرِحاً: حَذِراً لِما حُذِّرَ مِنَ
در انديشه ذكر. شب را به سر مى برد با خوف، و ر وز مى نمايد دلشاد: خوف از غفلتى كه او را از آن

 الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِما اَصابَ مِنَ الْفَضْلِ وَالرَّحْمَةِ. اِنِ اسْتَصْعَبَتْ
برحذر داشته اند، و دلشاد از فضل و رحمت حق كه به دست آورده. اگر نفس او را در آنچه

 عَلَيْهِ نَفْسُهُ فيما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِها سُؤْلَها فيما تُحِبُّ.
بر او سنگين است از او پيروى نكند او نيز آنچه را كه نفس به آن رغبت دارد به او نمى دهد.

 قُرَّةُ عَيْنِهِ فيما لايَزُولُ، وَ زَهادَتُهُ فيما لايَبْقى.
روشنى چشمش در آن چيزى است كه جاويد است، و بى رغبتى اش در آن است كه فانى شدنى است.

 يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَراهُ قَريباً اَمَلُهُ، قَليلاً زَلَلُهُ،
بردبارى را با دانش، و گفتار را با عمل آميخته مى كند. آرزويش كم و كوتاه، لغزشش اندك،

 خاشِعاً قَلْبُهُ، قانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً اَكْلُهُ، سَهْلاً اَمْرُهُ، حَريزاً دينُهُ،
دلش فروتن، نفسش قانع، خوراكش اندك، زندگيش آسان، دينش محفوظ،
مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَكْظُوماً غَيْظُهُ. اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَاْمُونٌ.
شهوتش مرده، و خشمش فروخورده است. خيرش را متوقّع، و از شرّش در امانند.

 اِنْ كانَ فِى الْغافِلينَ كُتِبَ فِى الذّاكِرينَ، وَ اِنْ كانَ فِى الذّاكِرينَ
اگر در ميان غافلان باشد از ذاكرانش به حساب آرند، و اگر در ميان ذاكران باشد

 لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغافِلينَ. يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطى مَنْ حَرَمَهُ،
در شمار غافلانش نيارند. از آن كه بر او ستم كرده بگذرد، به آن كه او را محروم نموده عطا كند،

 وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ. بَعيداً فُحْشُهُ، لَيِّناً قَوْلُهُ، غائِباً مُنْكَرُهُ،
و با كسى كه با او قطع رحم نموده صله رحم نمايد. زبان دشنام ندارد، گفتارش نرم است، زشتيش پنهان،

 حاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلاً خَيْرُهُ، مُدْبِراً شَرُّهُ، فِى الزَّلازِلِ وَقُورٌ،
و خوبيش آشكار است، نيكى اش روى آورده، و شرّش روى گردانده، در حوادث آرام،


 وَ فِى الْمَكارِهِ صَبُورٌ، وَ فِى الرَّخاءِ شَكُورٌ. لايَحيفُ عَلى مَنْ يُبْغِضُ،
در ناخوشيها شكيبا، و در خوشيها شاكر است. بر دشمن ستم نمى كند،

 وَ لايَأْثَمُ فيمَنْ يُحِبُّ. يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ اَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ. لايُضيعُ
و به خاطرمحبوبش مرتكب گناه نمى شود. پيش ازحاضر كردن شاهد، خود اقرار به حق مى نمايد. امانت

 مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لايَنْسى ما ذُكِّرَ، وَ لايُنابِزُ بِالاَْلْقابِ،
را تباه نمى كند، و آنچه را به يادش آرند به فراموشى نمى سپارد، احدى را با لقب زشت صدا نمى كند،

 وَ لايُضارُّ بِالْجارِ، وَ لايَشْمَتُ بِالْمَصائِبِ، وَ لايَدْخُلُ فِى الْباطِلِ،
به همسايه زيان نمى زند، به بلاهايى كه به سر مردم مى آيد شادى نمى نمايد، در باطل وارد نمى شود،

 وَ لايَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. اِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ اِنْ ضَحِكَ
و از حق خارج نمى گردد. اگر سكوت كند سكوتش غمگينش نكند، و اگر بخندد

 لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ، وَ اِنْ بُغِىَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتّى يَكُونَ اللّهُ هُوَ الَّذى يَنْتَقِمُ
قهقهه نزند، چون به او ستم روا دارند صبر پيشه سازد تا خدا انتقامش را

لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فى عَناء، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَة. اَتْعَبَ نَفْسَهُ لاِخِرَتِهِ،
بگيرد. از خود در رنج است، و مردم از او در راحتند. در امر آخرت خود را به زحمت اندازد،

 وَ اَراحَ النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَباعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزاهَةٌ،
و مردم را از جانب خود قرين آسايش كند. دوريش از آن كه دورى مى كند محض زهد و پاك ماندن،

 وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنا مِنْهُ لينٌ وَ رَحْمَةٌ، لَيْسَ تَباعُدُهُ بِكِبْر وَ عَظَمَة،
و نزديكى اش به آن كه نزديك مى شود به خاطر نرمىو رحمت است، دوريش از راه تكبّر و خودخواهى،

 وَ لا دُنُوُّهُ بِمَكْر وَ خَديعَة.
و نزديكى اش از باب مكر و فريب نيست.

 ] قالَ: فَصَعِقَ هَمّامٌ صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُهُ فيها. فَقالَ اَميرُالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ:[
راوى گفت: چون سخن به اينجا رسيد همّام فريادى بركشيد و جان داد. حضرت فرمود:

اَما وَاللّهِ لَقَدْ كُنْتُ اَخافُها عَلَيْهِ. ] ثُمَّ قالَ:[ هكَذا تَصْنَعُ الْمَواعِظُ
به خدا قسم از چنين پيشامدى بر او مى ترسيدم. سپس ادامه داد: اندرزهاى رسا

 الْبالِغَةُ بِاَهْلِها! ] فَقالَ لَهُ قائِلٌ: فَما بالُكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ؟ فَقالَ عَلَيْهِ السّلامُ:[
با اهلش اين گونه معامله مى كند! يكى از حاضران فضول به حضرت گفت: خودت چه حالى دارى؟ فرمود:

 وَيْحَكَ، اِنَّ لِكُلِّ اَجَل وَقْتاً لايَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لايَتَجاوَزُهُ.
واى بر تو، هر اجلى را وقت معيّنى است كه از آن نمى گذرد، و علّتى است كه از آن تجاوز نمى كند.

 فَمَهْلاً، لاتَعُدْ لِمِثْلِها، فَاِنَّما نَفَثَ الشَّيْطانُ عَلى لِسانِكَ.
بازايست و ديگر اينچنين مگوى كه اين سخنى بود كه شيطان بر زبانت جارى ساخت.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آپلود عکس رایگان و دائمی" alt="حوادث" title="حوادث" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">حوادث
    یکشنبه 21 مهر 1392
    آپلود عکس رایگان و دائمی" alt="سیر تحول مردان ایرانی" title="سیر تحول مردان ایرانی" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">سیر تحول مردان ایرانی
    یکشنبه 21 مهر 1392
    آپلود عکس رایگان و دائمی" alt="حوادث" title="حوادث" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">حوادث
    یکشنبه 21 مهر 1392
    آپلود عکس رایگان و دائمی" alt="حوادث" title="حوادث" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">حوادث
    یکشنبه 21 مهر 1392
    آپلود عکس رایگان و دائمی" alt="حوادث" title="حوادث" width="60" height="60" class="img_posts" align="middle">حوادث
    یکشنبه 21 مهر 1392
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 20
  • بازدید کلی : 394